۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

رعیت جماعت شاکیست . در کوچه و خیابان بر سر هیچ و پوچ بر سر هم میزنند و به قصد کشت همدیگر را لت و پار میکنند . به هر کس بگوئی اخوی یواشتر در جا خواهر و مادرت را جلوی چشمت می آورد . کسی کاری میکند میگویند چرا چنین میکنی ؟ کاری نکند میگویند چرا کاری نمیکنی ؟ کسی حرفی بزند براق میشوند توی رویش که خفه شو . چیزی نگوید وامصیبتا گویند که لالستان شده . هزار مشکل کوچک و بزرگ بر سر رعیت جماعت ریخته و چون خود را از حل مشکل عاجزمی بینند به بیراهه میروند و چون به بیراهه میروند خود را از حل مشکل عاجز می دانند . پس دوباره بر سر هم میکوبند به دعوای خود مشغول و غافل از آنان که در دارالخلافه با تمسخر به نظاره اینان نشسته و همگی با هم دستشان در یک دیزی رفته می لمبانند .
زمانه ای شده

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

ور شکستگی

شایع که نه ؛ دیگر قطعی شده کرور کرور تومان را از بانکهای دولت مفخمه کشیده اند بیرون و بیشترش را هم از کشور خارج کرده اند . میگویند آنچه از کشور به در رفته معادل ده درصد بودجه عمرانی سال جاری بوده . یادمان است ملک التجار تعریف میکرد که تاجری در راسته بازار تهران که با پول امانت خلق الله تجارت میکرده دخل و خرجش با هم نمیخاند و کسر میاورد ( بس که شیتیل میداده به لات و لوتهای محل که هوایش را داشته باشند ) برای اینکه جیبش پر باشد چوب حراج زده بوده به اجناسش . پیت نفت و روغن چراغ را مفت میداده که پول داشته باشد برای همین شیتیل دادنها تا جائی که میماند مفلس فی امان الله . لات و لوتها میروند سراغ یک تازه به دوران رسیده دیگر. این بد بخت هم چاره ای نداشته جز اینکه اعلام ور شکستگی کند. چون دیگر عیان شده بوده آنچه سعی در پنهانش داشته . ولی این تازه به دوران رسیده های فعلی اهل اعلام ور شکستگی کردن هم نیستند و هنوز حراجشان برپاست تا جیره و مواجب لات و لوتها را تامیین کنند ؛ چرا که قصد جواب پس دادن به خلق الله را هم ندارند وپشتشان را به همین ارازل و اوباش جیره خوار گرم میبینند . زمانه ای شده .

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

جمبشانه

نقل است که جمعی به بوستانی رفته و بر یکدیکر آب پاشیده اند و اکنون به دوستاق خانه اسیرند همچنان که جمع دیگری که خز بازی در آورده اند در بوستانی دگر . جمبشی هم پدید آمده که در هر گوشه و کنار ملک جمعیت به آب پاشی تمایل نشان میدهند و قرارها کوک میکنند . شومبول فربد نامی هم در این میان هوادار پیدا کرده ؛ آن هم چند کرور نفر و راست گوئی بچه را بهانه کرده اند و قربان صدقه شومبول طلا میروند . اما خبر آورده اند که جماعتی در خطه گودر به پا خاسته اند که ریز علی تفنگ داشت . مشعل نداشت . اینان که دیگر صبرشان از تحریفات زمان صغر سنشان لبریز شده نهضتی پدید اورده اند که هر لحظه رو به گسترش نهاده و البته که افراطیونی نیز مدعی شده اند کبری خانم صبیه حاج مهدی تصمیم نگرفته بلکه به زور جامعه مرد سالار مجبورش کرده اند . میبینید که خطر انحراف و افراطی گری هر جنبشی را تهدید میکند . خدا به خیر بگذراند . زمانه ای شده .

۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

چه خبر؟

یک طرف این خبرستان دارند از حمایت میگویند . حمایت از اعتصاب غذا کنندگان . پیوستن به آنان . نشکستن آن . آنطرف خبر می آورند که از روز گذشته اعتصاب شکسته اند و قرار است پیرامون آن سخن بگویند عزیزان اعتصاب کننده . تعجبمان نمیشود اگر فردا بگویند خبر شکستن اعتصاب تکذیب شد یا حتی خبر خود اعتصاب تکذیب شد . چون اگر خدای ناکرده خبر درگذشتشان را هم میشنیدیم فرقی نمیکرد . همینجا که نشسته ایم نشسته بودیم و خبر اعتصاب یا شکستن اعتصاب یا فوت به گوش دیگرانی چون خودمان میخاندیم . مشکلمان خبر دادن نیست .با آن مشکل نداریم . مشکلمان این است که نمیدانیم مشکلمان چیست.
زمانه ای شده.

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

کودک آزاری و تجاوز گروهی و غیره

خبر بگیر و ببند و دوستاق خانه و زندانی و قپانی مکتب رفته ها برایمان عادی شده بود که از یمین و یسار خبر رساندند که کودک آزاری . از مرگ این کودکان و پس دادنشان به بیمارانی که نیاز به تیمار در تیمارستان داشتند شگفت زده بودیم که خبر میریزند سرمان تجاوز دسته جمعی . انگاری زیارت دسته جمعی یا گردش و تفرج است که دسته جمعی. امنیه ها ناتوان در امنیت اگر نگوئیم شریک دزد ؛ ملایشان قربانیان را نکوهش میکند . زمانه ای شده . فردا و پسین است که خبر بیاورندمان راهزنی و تلکه به سیاق زمان دده بزرگمان منتها این بار نه در راه و بیراه که در خانه و کاشانه ؛ زیر گوش امنیه و ملای محل . کم مانده لوطی جماعت و عیار مسلکان دار و دسته راه بیندازند برای حفظ جان و مال و ناموس رعیت از دست امنیه و مبدل پوشانشان . الحق که زمانه ای شده .

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

دنیائی که خود ساخته ایم

دنیا را جن گرفته . شاید هم تخم جنها . البته میدانیم که دنیا این چیزی نیست که ما می بینیم و دور و بر ماست .اما دنیای این روزهای ما شده همین . یک زمانی یک آقای انگلیسی ترانه خوانده بود که :
there's no way out of here ; when you come in ; you're in for good
چند روز پیش که ایشان سر پیری رفته بود بالای "دیوار " و با دوست قدیمیش همراهی میکرد یاد جوانیش افتادیم که این شعر را گفته بود . آن زمان دنیا را آن گونه میدیده . حالا شده حکایت ما که دنیایمان را این گونه که میبینید ببینیم . وارد یک دنیای مجازی گشته ایم و وقتی وارد شدیم ؛ همیشه این تو هستیم . و دنیا را همینگونه میبینیم که اینجا میبینیم . گمان میکنیم که همه دنیا پر شده .... پر شده از همین چیزهائی که ما داریم اینجا میبینیم دیگر . و اگر کمی بدون این جعبه مارگیری به دنیای اطرافمان نگاه کنیم میشویم عینهو بانو آلیس در سرزمین شگفتی ها . اگر چار نفر در این دنیا تاییدمان میکنند گمانمان میبرد که عالِم عالَمیم . و اگر چار تای دیگر نفیمان کردند باورمان میشود که جهان با ما سر ناسزگاری دارد و حقیر تر از آن است که ما را درک کند . کلا در دنیائی که اینجا خود ساخته ایم چنان غرق میشویم که دنیائی را که باید بسازیم فراموش میکنیم . در بیرون از اینجا زندگی سخت است و باید برای هر کاری تاوان داد . اگر زیادی این تو بمانیم باورمان میشود که دنیا همینجوریست .که البته نیست . خوب است که هر از گاهی به بیرون هم نگاهی بیاندازیم تا یادمان بماند دنیا و مردمان این گونه نیستند که اینجا میبینیم .
میخاستیم از اجنه روزگار روضه بخانیم زدیم به صحرای کربلا . آخر نه اینکه خیلیها به اجنه و تخم جنها باورشان شده ؛ گفتیم این روضه را همان برویم به صحرای کربلا تا بعد . آخر بد زمانه ای شده .

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

تبریک تبریک تبریک

سالی که نکوست از بهارش پیداست . کرور کرور رعیت در کارخانه جات جنوب ایستاده اند که ما حقمان را میخواهیم . حقشان را هم گرفتند . بعد دو هفته که راپورت چی ها و دوستاق خانه چی ها و ارازل و اوباش نتوانستند بین این رعایا تخم ترس بپراکنند ؛ از بلدیه و فلان و بهمان همه کک به تنبانشان افتاد و از ترس جای خود را خیس کردند و مجبور شدند حرف رعایا را گوش کرده واسطه های معلوم الحال وابسته به همان دوستاق خانه و راپورت چی مسلکها را کنار بگذارند و نان رعایا را مستقیم به خودشان بدهند . ای دست این رعایای زحمت کش جنوب به سر همه رعایای این خاک ؛ قربان همت و جنم شان بشویم . زیاده سخنی نیست . سالی که نکوست از بهارش پیداست .
خوب زمانه ای دارد میشود گویا .

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

با شرفها

عده ای دوره افتاده اند و دارند برای این که از این ور نهر خانه کشی کنند به آن ور نهر زمینه چینی میکنند . البته یه عده هم که قصدشان این است بمانند همینور نهر آبا و اجداد مهاجرین را دارند آباد میکنند و در گور میلرزانند . مهاجران قصد کرده اند بروند آن ور نهر یک ملک مشائی را بیابند که گویا امام زاده اش خوب شفا میدهد و مجاور شوند بلکه از آن امام زاده نصیبی ببرند و نانی سر سفره داشته باشند . بعضی از این وریها میگویند ای کوفت هم خوردید ؛ که بد میکنند ؛ نگویند بهتر است . چرا که موضوع چیز دیگریست. اگر این نهر خشک شد که دیگر آنور و اینور ندارد و همه جا برهوت است . اما اگر این نهر جریان داشته باشد یک چیز را نمیشود عوض کرد و آن اینکه : آنهائی که رفته اند آن ور نهر دیگر اینور نهر نیستند. خلاص .
حال مانده ایم که چه روئی دارند این مهاجرین ؛ چون مدام آیه نازل میکنند و آسمان ریسمان میبافند که ما کارمان آنور نهر است و خودمان اینوری هستیم . فکر کرده اند جماعت خر است . شتر سواری که دولا دولا نمیشود . نمیشود هم شریک دزد بود و هم رفیق قافله. خیلی هم وهم ورشان ندارد که رعیتی یا پیشه وری یا میرزا بنویسی حرفه مقدسی است و خیلی اجلشان اکرم است . آن که آن ور نهر است چه عمله دوستاقخانه چه میرزا بنویس و چه رعیت همه آن وری هستند . زیاده هم ادای مکتب رفته ها را درنیاورند و گنده گوئی نکنند که رعیت جماعت را سر در گم کنند . اگر میروند بروند کسی جلویشان را نگرفته ولی چسی نیایند که اینوری باقی میمانند . رعیتهای این ور نهر کور نیستند و میبینند آنها دیگر آنوری هستند .
زمانه ای شده

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

خوش خوشانمان است

این چند روزه را به شدت خوش میگذرانیم و خوشمان است . کل مشکلات فعلا به چیز مبارکمان هم نیست . حوصله نصیحت کردن نداریم بگوئیم شما هم بروید و خوشتان باشد و اگر مشکلی هم هست با کم و کاستش بسازید و دم را غنیمت شمارید و البته آنجایتان بسوزد که ما کم و کاست هم نداریم و همه چی چنان جور است که امروزه ... و ... و ... هم در بارگاهمان مهیا ست . الغرض زندگی را بی غم فردا میگذرانیم بد جور . چنان می گذرانیم و خواهیم گذراند که این دنیا و آن دنیا با هم صدایشان در بیاید و حسادت کنند.فردا که شود روزگار کونمان را خواهد درید پس این چند روزه را خفن میدرانیم تا کمتر بسوزیم . دلمان خوش شده به چند صباحی خوشی .
زمانه ای شده.

۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

بهاریه؟؟؟؟؟؟؟

کلا سال جدید مبدا هیچ غلط کردنی نیست .
گفتیم که گفته باشیم .
ولی عده ای میگویند برای تصمیم و تحول یک مبدعی یا نقطه شروعی باشد مثل تولد ؛ سال نو ؛ یا هرچی .
باشد.
:
خدایا در سال جدید چس ناله ها را از دور و بر ما دور بگردان .
هیجان خونمان افتاده ؛ کمی بزن بکش و چیزهای مهیج برای سهمیه سال جدید مان در نظر بگیر .
عرزشی ها کم شده اند ؛ لذت این بلاک کردن را از ما مگیر .
آنهائی که دعوا را تا آخر نمی آیند و زرتی میزنند گاراژ جیز نما تا اوف گردند .
آنهائی که یه پست شیر میکنند هوار تا عکس تو همان یه دانه پستشان هست ؛ ترتیبشان را یه جور بده که ما مجبور به "اقدام راسا " نگردیم.
آنها که جک یا جملات قصار بی مزه میگویند را ... اصن یه وضعی ؛ تا دلمان خنک شود .
آنهائی که مدام به دیگران گیر میدهند را در سر راه ما قرار ده تا ما هم بهشان گیر دهیم . بزنیم تو سر و کله هم تا کیفمان کوک شود .
بر آنان که بی وقت عکس خوراکی های خوشمزه می پراکنند قحطی نازل کن .
آنها که کلا زیاد شیر میکنند را کلا شیرتیلیش کن .
آنها که توهمات و آرزوهای سیاسیشان را مدام به دیگران تنقیه میکنند را یه کاری بکن ؛ مجبور نشویم خودمان برویم بکنیم .
خدایا اگر خدائی ؛ بیا و خدائی کن و یک حرکتی چیزی به خداوندی خودت حوصله مان سر میرود می آییم گیر می دهیم به خودت برایت دردسر نشود ؟ گله نکنی که چرا نگفتید و از این حرفها ؟ نروی آیه نازل کنی به لحاظ مظلوم نمائی ؟ شاکی شویم گیر میدهیم ها .
اصن سال جدید را سال گیر دادن های سه پیچ نام گذاری کردیم رفت پی کارش . وسلام



۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

میگویند در بلاد دور ؛ حتی دور تر از شام و عراقات رعیت شورش کرده بر حاکم وقت . گویا حاکمان حکمشان خوب نبوده بررعیت جماعت . و چه بوده و نبوده بر ما که آشکار نیست . بماند . حال عده ای مکتب رفته در بلاد خودمان که از حاکم وقت ناراضیند به معابر می آیند که ما هم بله . فقط نمیدانیم این فرق رعیت جماعت بلاد دور و زمختیشان که به رعیتهای ولایت خودمان میماند با مکتب رفته های بلاد خودمان را نمیبینند ؟ چه گونه است که در بلاد دور با طیاره بر سر رعیت جماعت آتش میریزند و آنها باز به سمت دارالحکومه میروند و در ولایت ما هنوز قشون قزاقی که تقاص ظلم صبرا شتیلا را از اهل ولایت ما طلب کرده وارد میدان نشده و فقط مشتی جوانک وحشی را به جان مکتب رفته های ولایت مان انداخته اند قوم معترض دلش میشکند و به قهر میرود و باز هم دوباره و چندین باره قیاس با رعیت بلاد دور بر زبان دارد . چرا نمیدانند که تا رعیت جماعت ولایت خودمان به اعتراض جلو نیاید آش همین آش است و کاسه همین کاسه و فقط این جوانکها ی تحت الحمایه دارالخلافه جری تر می شوند و آموخته تر و مکتب رفته ها خسته تر و دل شکسته تر . رعیت جماعت ولایات به میدان بیاید قشون قزاق غزه ای هم دمش را می گذارد روی کولش و میرود جای دیگر برای جیره و مواجب راحت ؛ آخر نه این که با رعیت جماعت نمیتواند به این راحتی زور بگوید و عربده کشی بی منازع کند . دستش به روی ناموس رعیت جماعت بالا برود ؛ پائین نیامده شکسته است . رعیت جماعت کتک نزند کتک خور نیست لا اقل . نمیدانیم چرا ؟
زمانه ای شده .