۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

با شرفها

عده ای دوره افتاده اند و دارند برای این که از این ور نهر خانه کشی کنند به آن ور نهر زمینه چینی میکنند . البته یه عده هم که قصدشان این است بمانند همینور نهر آبا و اجداد مهاجرین را دارند آباد میکنند و در گور میلرزانند . مهاجران قصد کرده اند بروند آن ور نهر یک ملک مشائی را بیابند که گویا امام زاده اش خوب شفا میدهد و مجاور شوند بلکه از آن امام زاده نصیبی ببرند و نانی سر سفره داشته باشند . بعضی از این وریها میگویند ای کوفت هم خوردید ؛ که بد میکنند ؛ نگویند بهتر است . چرا که موضوع چیز دیگریست. اگر این نهر خشک شد که دیگر آنور و اینور ندارد و همه جا برهوت است . اما اگر این نهر جریان داشته باشد یک چیز را نمیشود عوض کرد و آن اینکه : آنهائی که رفته اند آن ور نهر دیگر اینور نهر نیستند. خلاص .
حال مانده ایم که چه روئی دارند این مهاجرین ؛ چون مدام آیه نازل میکنند و آسمان ریسمان میبافند که ما کارمان آنور نهر است و خودمان اینوری هستیم . فکر کرده اند جماعت خر است . شتر سواری که دولا دولا نمیشود . نمیشود هم شریک دزد بود و هم رفیق قافله. خیلی هم وهم ورشان ندارد که رعیتی یا پیشه وری یا میرزا بنویسی حرفه مقدسی است و خیلی اجلشان اکرم است . آن که آن ور نهر است چه عمله دوستاقخانه چه میرزا بنویس و چه رعیت همه آن وری هستند . زیاده هم ادای مکتب رفته ها را درنیاورند و گنده گوئی نکنند که رعیت جماعت را سر در گم کنند . اگر میروند بروند کسی جلویشان را نگرفته ولی چسی نیایند که اینوری باقی میمانند . رعیتهای این ور نهر کور نیستند و میبینند آنها دیگر آنوری هستند .
زمانه ای شده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر