رعیت جماعت نان ندارد بخورد تنبان برایش هوا میکنند . آن هم تنبان فرنگی . رعایای ده بالا که قحطی ندیده اند تا عاشقی یادشان برود گرسنگی و فلاکت رعایای ده پائین را نمیبینند و فکرشان به تنبانشان است . البته در دارالخلافه هم دارند به این تنبانهای هوا شده میخندند و سرخوشند ؛ تا کی فرمان برسد که کش تنبانها را زیاد کش ندهید ممکن است در برود و تنبان از پایتان بکشند و کارتان به دوستاق خانه بیفتد . دلقکی برای دارالخلافه همیشه این خطر را داشته که یکباره حال حاکم وقت تغییر کند و از خنده حوصله اش سر برود و دلقک بازیهای دلقکان دارالخلافه را خوش نیاید و امنیه چی جماعت را ول کند میانشان . آن وقت است که تنبان یک سری را بکشند سرشان که کم نکشیده اند تا کنون و باز هم چنین خواهند کرد ولی این رعیت بیچاره است که برای دمی خوشی دل به دلقکان میدهد و با ساز آنها تنبان هوا میکند .
زمانه ای شده