دنیا را جن گرفته . شاید هم تخم جنها . البته میدانیم که دنیا این چیزی نیست که ما می بینیم و دور و بر ماست .اما دنیای این روزهای ما شده همین . یک زمانی یک آقای انگلیسی ترانه خوانده بود که :
there's no way out of here ; when you come in ; you're in for good
چند روز پیش که ایشان سر پیری رفته بود بالای "دیوار " و با دوست قدیمیش همراهی میکرد یاد جوانیش افتادیم که این شعر را گفته بود . آن زمان دنیا را آن گونه میدیده . حالا شده حکایت ما که دنیایمان را این گونه که میبینید ببینیم . وارد یک دنیای مجازی گشته ایم و وقتی وارد شدیم ؛ همیشه این تو هستیم . و دنیا را همینگونه میبینیم که اینجا میبینیم . گمان میکنیم که همه دنیا پر شده .... پر شده از همین چیزهائی که ما داریم اینجا میبینیم دیگر . و اگر کمی بدون این جعبه مارگیری به دنیای اطرافمان نگاه کنیم میشویم عینهو بانو آلیس در سرزمین شگفتی ها . اگر چار نفر در این دنیا تاییدمان میکنند گمانمان میبرد که عالِم عالَمیم . و اگر چار تای دیگر نفیمان کردند باورمان میشود که جهان با ما سر ناسزگاری دارد و حقیر تر از آن است که ما را درک کند . کلا در دنیائی که اینجا خود ساخته ایم چنان غرق میشویم که دنیائی را که باید بسازیم فراموش میکنیم . در بیرون از اینجا زندگی سخت است و باید برای هر کاری تاوان داد . اگر زیادی این تو بمانیم باورمان میشود که دنیا همینجوریست .که البته نیست . خوب است که هر از گاهی به بیرون هم نگاهی بیاندازیم تا یادمان بماند دنیا و مردمان این گونه نیستند که اینجا میبینیم .
میخاستیم از اجنه روزگار روضه بخانیم زدیم به صحرای کربلا . آخر نه اینکه خیلیها به اجنه و تخم جنها باورشان شده ؛ گفتیم این روضه را همان برویم به صحرای کربلا تا بعد . آخر بد زمانه ای شده .
there's no way out of here ; when you come in ; you're in for good
چند روز پیش که ایشان سر پیری رفته بود بالای "دیوار " و با دوست قدیمیش همراهی میکرد یاد جوانیش افتادیم که این شعر را گفته بود . آن زمان دنیا را آن گونه میدیده . حالا شده حکایت ما که دنیایمان را این گونه که میبینید ببینیم . وارد یک دنیای مجازی گشته ایم و وقتی وارد شدیم ؛ همیشه این تو هستیم . و دنیا را همینگونه میبینیم که اینجا میبینیم . گمان میکنیم که همه دنیا پر شده .... پر شده از همین چیزهائی که ما داریم اینجا میبینیم دیگر . و اگر کمی بدون این جعبه مارگیری به دنیای اطرافمان نگاه کنیم میشویم عینهو بانو آلیس در سرزمین شگفتی ها . اگر چار نفر در این دنیا تاییدمان میکنند گمانمان میبرد که عالِم عالَمیم . و اگر چار تای دیگر نفیمان کردند باورمان میشود که جهان با ما سر ناسزگاری دارد و حقیر تر از آن است که ما را درک کند . کلا در دنیائی که اینجا خود ساخته ایم چنان غرق میشویم که دنیائی را که باید بسازیم فراموش میکنیم . در بیرون از اینجا زندگی سخت است و باید برای هر کاری تاوان داد . اگر زیادی این تو بمانیم باورمان میشود که دنیا همینجوریست .که البته نیست . خوب است که هر از گاهی به بیرون هم نگاهی بیاندازیم تا یادمان بماند دنیا و مردمان این گونه نیستند که اینجا میبینیم .
میخاستیم از اجنه روزگار روضه بخانیم زدیم به صحرای کربلا . آخر نه اینکه خیلیها به اجنه و تخم جنها باورشان شده ؛ گفتیم این روضه را همان برویم به صحرای کربلا تا بعد . آخر بد زمانه ای شده .