حوصله مان سر رفته . کسالت از در و دیوار میبارد . رعیت جماعت منتظر اتفاق و حادثه مانده ؛ دارالخلافه در وحشت از هر اتفاق رخوت تمنا میکند .حوصله بارگاه و ملیجکان را هم نداریم ؛ تلخکمان در خفا برایمان شعر میگوید از اوضاع رعایا و به جای خنده و حالا حد اقل زهر خند و تلخند ؛ فقط میگرید پدر سوخته و دل ما را هم ریش میکند .
حال ما که این چنین است وای به حال بیچاره رعیت جماعت .
زمانه ای شده !
حال ما که این چنین است وای به حال بیچاره رعیت جماعت .
زمانه ای شده !